سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
شروع نامهام نامی کریم است
که بسمالله الرحمن الرحیم است
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
قیامت غم تو کمتر از قیامت نیست
در این بلا، منِ غمدیده را سلامت نیست