پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود