وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
نمی ز دیده نمیجوشد اگرچه باز دلم تنگ است
گناه دیدۀ مسکین نیست، کُمیت عاطفهها لنگ است
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی