هان این نفس شمرده را قطع کنید
آری سر دلسپرده را قطع کنید
ای کاش مردم از تو حاجت میگرفتند
از حالت چشمت بشارت میگرفتند
شبنشینانِ فلک چشم ترش را دیدند
همهشب راز و نیاز سحرش را دیدند
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
اگر خدا به زمین مدینه جان میداد
و یا به آن در و دیوارها دهان میداد
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود