همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
سرچشمۀ فیض، روح ربانی تو
دریای فتوت، دل طوفانی تو
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
کس چون تو طریق پاکبازی نگرفت
با زخم نشان سرفرازی نگرفت
شوریده سری که شرح ایمان میکرد
هفتاد و دو فصلِ سرخ عنوان میکرد
عالم همه خاک کربلا بایدمان
پیوسته به لب، خدا خدا! بایدمان
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟