میخواستم بیای با گلای انار
برات کوچهها رو چراغون کنم
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
بار بربندید آهنگ سفر دارد حسین
نیّت رفتن در آغوش خطر دارد حسین
سلام ای طبیب طبیبان سلام
سلام ای غریب غریبان سلام
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
برپا شدهست در دل من خیمهٔ غمی
جانم! چه نوحه و چه عزا و چه ماتمی!
بیتاب دوست بودی و پروا نداشتی
در دل به غیر دوست تمنا نداشتی
دور تا دور حوض خانهٔ ما
پوکههای گلوله گل دادهست
چکیدۀ گل رخسار مصطفی زهراست
عصارۀ نفحات خوش خدا زهراست
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست