پیش چشمم تو را سر بریدند
دستهایم ولی بیرمق بود
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده