ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
دین را حرمیست در خراسان
دشوار تو را به محشر آسان
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی