ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
چه سفرهای، چه كرمخانهای، چه مهمانی
چه میزبانی و چه روزیِ فراوانی