ای بحر! ببین خشکی آن لبها را
ای آب! در آتش منشان سقا را
آنکه با مرگِ خود احیای فضیلت میخواست
زندگی را همه در سایۀ عزّت میخواست
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
زهی آن عبد خدایی که خداییست جلالش
صلوات از طرف خالق سرمد به جمالش