غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
ای مشعل دانش از تو روشن
وی باغ صداقت از تو گلشن
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد