پس از چندین و چندین سال آمد پیکرش تازه
نگاهش از طراوت خیستر، بال و پرش تازه
بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد