اراده کن که جهانی به شوق راه بیفتد
به سینۀ همه، آن شور دلبخواه بیفتد
شگفتا راه عشق است این، که مرد جاده میخواهد
حریفی پاکباز و امتحان پسداده میخواهد
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
بر قرار و در مدارِ باوفایی زیستی
ای که پیش از کربلا هم کربلایی زیستی
بگو چه بود اگر خواب یا خیال نبود؟!
که روح سرکش من در زمان حال نبود
بوی خداست میوزد از جانبِ یمن
از یُمنِ عشق رایحهاش میرسد به من
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
هر گاه که یاس خانه را میبویم
از شعر نشان مرقدت میجویم
ای ز دیدار رخت جان پیمبر روشن
دیدۀ حقنگر ساقی کوثر روشن
خجسته باد قدوم تو، ای که بدر تمامی
فروغ دیدهٔ ما، مهر جاودانهٔ شامی
شبی که مطلع مهر از، طلوع زینب بود
فروغ روز نشسته، به دامن شب بود
تا گل به نسیم راه در میآید
از خاک بوی گیاه در میآید