دنبال چهای؟ ای دل در دام ِ فریب!
از کربوبلا تو را همین نکته نصیب:
فرمود که صادقانه در هر نَفَسی
باید به حساب کارهایت برسی
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
به ظاهر زائرم اما زیارت را نمیفهمم
من بیچاره لطف آشکارت را نمیفهمم
از علم شود مرد خدا حقبینتر
عطر نفسش ز باغِ گل رنگینتر
آنان که به کار عشق، بودند استاد
کردند «ز دست دیده و دل فریاد»
در دست سپیده، برکاتی دگر است
پیغام سحر را، کلماتی دگر است
با شمعِ گمان، به صبح ایمان نرسد
بیجوششِ جان، به کوی جانان نرسد
هنگام دعا قلب حزین داشته باش
یعنی که دلی خدایبین داشته باش
دل بر دو سه دم گرمی بازار مبند
امید به هیچ کس به جز یار مبند
از کوثر معرفت غزلنوشی کن
تا قافلۀ کمال همدوشی کن
بیآن که چو موج، در تلاطم باشی
با صبر و رضا، غرق تبسم باشی
تا کی به خروش و خشم، کاری کردن؟
مانند سپند بیقراری کردن؟
تا عقل چراغ راهِ هر انسان است
اندیشهوری نشانۀ ایمان است
آیینۀ عشق با تو دمساز شود
یعنی که دری به روی تو باز شود
فرمود حسین: جلوۀ لم یزلی
سالار شهیدِ شاهدان ازلی
با خلق اگرچه زندگی شیرین است
ای دوست! طریق سربلندی این است
ای دوست! سخاوت، آسمانپیوند است
این شاخۀ سبزِ باغِ بیمانند است
در عشق، رواست جاننثاری کردن
حق را باید، همیشه یاری کردن
با شرک، خدای را عبادت نکنند
دل، تیره چو گردید، زیارت نکنند
هر چند نماز و روزه را پیشه کنید
در عمق سجود و سادگی ریشه کنید
هر حادثه با فروتنی شیرین است
خاک از نفس باغچه، عطرآگین است
هر کس که ز دنیا طلبی دور شود
بیگانه ز تزویر و زر و زور شود
ای نیّت تو رو به خدای آوردن
برخیز! به قصد رونمای آوردن
جانا به خدای کعبه رو باید کرد
با او همه وقت گفتگو باید کرد