مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
با اشک تو رودها درآمیختهاند
از شور تو محشری بر انگیختهاند
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
به دست غیر مبادا امیدواری ما
نیامدهست به جز ما کسی به یاری ما
من و این داغ در تکرار مانده
من و این آتش بیدار مانده