بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من