ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت