خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد