بنای دین که با معراج دستان تو کامل شد
به رسم تهنیتگویی برایت آیه نازل شد
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
آوردهام دو ظرف پر از رنگ، سبز و سرخ
یک رنگ را برای خودت انتخاب کن
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من