از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
محکوم شد زمین به پیمبر نداشتن
مجبور شد به سورۀ کوثر نداشتن
تفسیر او به دست قلم نامیسّر است
در شأن او غزل ننویسیم بهتر است
فکری به حال ماهی در التهاب کن
بابا برای تشنگی من شتاب کن