به همین زودی از این دشت سپیدار بروید
یا لثارات حسین از لب نیزار بروید
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است
عمار نیست، مالک اشتر نمانده است
با خودش میبرد این قافله را سر به کجاها
و به دنبال خودش این همه لشکر به کجاها
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
هر سو شعاع گنبد ماه تمام توست
در کوه و در درخت، شکوه قیام توست
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است