ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم