چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
درختان را دوست میدارم
که به احترام تو قیام کردهاند
تا برویم ریشهای چون تاک میخواهم که هست
نور میخواهم که هستی خاک میخواهم که هست
چو موج از سفر ماهتاب میآید
از آب و آینه و آفتاب میآید
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
خواست لختی شکسته بنویسد
به خودش گفت با چه ترکیبی