ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت