شدهست خیره به جاده دو چشم تار مدینه
به پیشوازی تنهاترین سوار مدینه
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
این اشکهای داغ را ساده نبینید
بَر دادن این باغ را ساده نبینید
تن خاكی چه تصور ز دل و جان دارد؟
مگر این راه پر از حادثه پایان دارد؟
آن شب میان هالهای از ابر و دود رفت
روشنترین ستارهٔ صبح وجود رفت