چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
وانهادهست به میدان بدنش را این بار
همره خویش نبردهست تنش را این بار
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
این سخن کم نیست دنیا صبحگاهی بیش نیست
شهر پرآشوبِ امکان، کوچهراهی بیش نیست
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست