آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
قرآن که کلام وحده الا هوست
آرامش جان، شفای دلها، در اوست
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست