آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
حرف تو به شعر ناب پهلو زده است
آرامش تو به آب پهلو زده است