چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
میآیم از رهی که خطرها در او گم است
از هفتمنزلی که سفرها در او گم است
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين