چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
اذانی تازه کرده در سرم حسّ ترنم را
ندای ربّنا را، اشک در حال تبسم را
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
نفسی به خون جگر زدم، که لبی به مرثیه وا کنم
به ضریحِ گمشده سر نهم، شبِ خویش وقف دعا کنم