ای دل سوختگان شمع عزای حرمت
اشک ما وقف تو و کربوبلای حرمت
کجاست جای تو در جملۀ زمان که هنوز...
که پیشازاین؟ که هماکنون؟ که بعدازآن؟ که هنوز؟
کسی که عشق بُوَد محو بردباری او
روان به پیکر هستیست لطف جاری او
گفتیم آسمانی و دیدیم، برتری
گفتیم آفتابی و دیدیم، بهتری
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
بر روی نیزه ماه درخشان برای چه؟
افتاده کنج صومعه قرآن برای چه؟
پیغمبرانه بود ظهوری که داشتی
خورشید بود جلوۀ طوری که داشتی
این خانواده آینههای خداییاند
در انتهای جادۀ بیانتهاییاند