چشمهچشمه میجوشد خون اطهرت اینجا
کور میکند شب را، برق خنجرت اینجا
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
وقتی که با عشق و عطش یاد خدا کردی
احرام حج بستی و عزم کربلا کردی
ابتدای کربلا مدینه نیست
ابتدای کربلا غدیر بود
دویدهایم که همراه کاروان باشیم
رسیدهایم که در جمع عاشقان باشیم
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یکدم سپر شوند برای برادرش