گل کرده در ردیف غزلهای ما حسین
شوری غریب داده به این بیتها حسین
پیشانیات
از میان دیوار میدرخشد
به گونۀ ماه
نامت زبانزد آسمانها بود
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
ای در تو عیانها ونهانها همه هیچ
پندار یقینها و گمانها همه هیچ
مجنون تو کوه را ز صحرا نشناخت
دیوانۀ عشق تو سر از پا نشناخت
ای آنکه دوای دردمندان دانی
راز دل زار مستمندان دانی
ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
بازآ بازآ هر آنچه هستی بازآ
گر کافر و گبر و بتپرستی بازآ