میگوید از شکستن سرو تناورش
این شیرزن که مثل پدر، مثل مادرش...
هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
زنی شبیه خودش عاشق، زنی شبیه خودش مادر
سپرده بر صف آیینه دوباره آینهای دیگر
گاهی اگر با ماه صحبت کرده باشی
از ما اگر پیشش شکایت کرده باشی
شب در سکوت کوچه بسی راه رفته بود
امواج مد واقعه تا ماه رفته بود