میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
فردا که بر فراز نِی افتد گذارمان
حیرتفزای طور شود جلوهزارمان
هنوز از تو گرم است هنگامهها
بسی آتش افتاده در جامهها
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
دلی که الفت دیرینه با بلا دارد
همیشه دست در آغوشِ اِبتلا دارد
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت