باغ اعتبار یافت ز سیر کمالیات
گل درس میگرفت ز اوصاف عالیات
قد برافرازید! یک عالم شقاوت پیش روست
پرده بردارید! صد آیینه حیرت پیش روست
هنوز از تو گرم است هنگامهها
بسی آتش افتاده در جامهها
آن عاشقِ بزرگ چو پا در رکاب کرد
جز حق هرآنچه ماند به خاطر جواب کرد
ای در منای عشق خدا جانفدا حسین
در پیکر مبارزه خون خدا حسین
ای سفیر صبح! نور از لامکان آوردهای
بر حصار شب دمی آتشفشان آوردهای
شب بود و تاریکی طنین انداخت در دشت
سرما خروشی سهمگین انداخت در دشت
هوا بهاری شوقت، هوا بهاری توست
خروش چلچله لبریز بیقراری توست
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را
آن شب که باغ حال و هوای دعا گرفت
هر شاخهای قنوت برای خدا گرفت