عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
دل، این دلِ تنگ، زیر این چرخ کبود
یک عمر دهان جز به شکایت نگشود
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
عالمى سوخته از آتش آهِ من و توست
این در سوخته تا حشر گواهِ من و توست
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود