ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
و آتش چنان سوخت بال و پرت را
که حتی ندیدیم خاکسترت را
نمی ز دیده نمیجوشد اگرچه باز دلم تنگ است
گناه دیدۀ مسکین نیست، کُمیت عاطفهها لنگ است
دنیا به دور شهر تو دیوار بسته است
هر جمعه راه سمت تو انگار بسته است
اینگونه که با عشق رفاقت دارد
هر لحظه لیاقت شهادت دارد
دلم شور میزد مبادا نیایی
مگر شب سحر میشود تا نیایی