صبح سپید سر زد و خورشید خاورش
گیتی سیاهجامه فرو ریخت از برش
مدینه آنچه که میپرسم از تو، راست بگو
کجاست تربت زهرا؟ بگو کجاست؟ بگو
رُخت فروغ خداوند دادگر دارد
قَدت نشان ز قیام پیامبر دارد
گفت: در میزنند مهمان است
گفت: آیا صدای سلمان است؟
زیر باران دوشنبه بعدازظهر
اتفاقی مقابلم رخ داد
بیرون ببر ای آسمان از محفل من ماه را
کز آتش دل کردهام روشن، چراغ آه را
همین که دست قلم در دوات میلرزد
به یاد مهر تو چشم فرات میلرزد
دیده شد دریای اشک و، عقده از دل وا نشد
ماه گم گردید و امشب هم اجل پیدا نشد
دارد دل و دین میبرد از شهر شمیمی
افتاده نخ چادر او دست نسیمی