بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
با توام ای دشت بیپایان سوار ما چه شد
یکّهتاز جادههای انتظار ما چه شد
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...