هنوز طرز نگاهش به آسمان تازهست
دو بال مشرقیاش با اُفق هماندازهست
با یک تبسم به قناریها زبان دادی
بالی برای پر زدن تا بیکران دادی
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها