گوش بسپار که از مرگ خبر میآید
خبر از مرگ چنین تازه و تر میآید
با هیچکس در زندگی جز درد همپا نیستم
بیدرد تنها میشوم، با درد تنها نیستم
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم