خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را عنان
خورشید، گرمِ دلبری از روی نیزهها
لبخند میزند سَری از روی نیزهها
رساندهام به حضور تو قلب عاشق را
دل رها شده از محنت خلایق را
در ساحل جود خدا باران گرفته
باران نور و رحمت و احسان گرفته
سیلاب میشویم و به دریا نمیرسیم
پرواز میکنیم و به بالا نمیرسیم