در کویری که به دریای کرم نزدیک است
عاشقت هستم و قلبم به حرم نزدیک است
از هالۀ انتظار، خواهد آمد
بر خورشیدی سوار خواهد آمد
سر تا به قدم آینۀ حسن خدایی
کارش ز همه خلق جهان عقدهگشایی
هرچند نفس نمانده تا برگردیم
با این دل منتظر، کجا برگردیم؟
مَردمِ كوچههای خوابآلود، چشم بیدار را نفهمیدند
مرد شبگریههای نخلستان، مرد پیكار را نفهمیدند
ای همه جا یار رسولِ خدا
محرم اسرار رسولِ خدا
قطرهام اما به فکر قطره ماندن نیستم
آنقدَر در یاد او غرقم که اصلاً نیستم
خدا میخواست تا تقدیر عالم این چنین باشد
کسی که صاحب عرش است، مهمان زمین باشد