ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
سرباز نه، این برادران سردارند
پس این شهدا هنوز لشکر دارند
«اَلا یا اَیها السّاقی اَدِر کأسا و ناوِلها»
که درد عشق را هرگز نمیفهمند عاقلها
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
از دید ما هر چند مشتی استخوان هستید
خونید و در رگهای این دنیا روان هستید