ای حرمت قبلۀ مراد قبایل!
وی که بوَد قبله هم به سوی تو مایل
رسیدی و پر و بال فرشتهها وا شد
شب از کرانۀ هستی گذشت و فردا شد
آن روز، گدازۀ دلم را دیدم
خاکستر تازۀ دلم را دیدم
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
شکست باورت، ای کوه! پشت خنجر را
نشاند در تب شک، غیرت تو باور را
گل بر من و جوانى من گریه مىکند
بلبل به همزبانى من گریه مىکند
میرسم خسته میرسم غمگین
گرد غربت نشسته بر دوشم