اگرچه باغِ پر از لالۀ تو پرپر شد
زمین برای همیشه، شهیدپرور شد
و قصه خواست ببیند یکی نبودش را
بنا کند پس از آن گنبد کبودش را
نگاه میکنم از آینه خیابان را
و ناگزیری باران و راهبندان را
به یاد دستِ قلم، تا بَرَم به دفتر، دست
به عرض عشق و ارادت، شوم قلم در دست
«چه کربلاست! که عالم به هوش میآید
هنوز نالهٔ زینب به گوش میآید»
گمان مکن پسرت ناتنیبرادر بود
قسم به عشق، کنارم حسین دیگر بود
به شیوۀ غزل اما سپید میآید
صدای جوشش شعری جدید میآید