ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
لطفی که کرده است خجل بارها مرا
بردهست تا دیار گرفتارها مرا
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم