ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
مردی که دلش به وسعت دریا بود
مظلومتر از امام عاشورا بود
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم
خزان نبیند بهار عمری که چون تو سروی به خانه دارد
غمین نگردد دلی که آن دل طراوتی جاودانه دارد
چشمت به پرندهها بهاری بخشید
شورِ دل تازهای، قراری بخشید