ای لحظهبهلحظه در تماشای همه
دیروزی و امروزی و فردای همه
ای کاش مرا گلایه از بخت نبود
یک لحظه خیالم از خودم تخت نبود
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
چشم همه چشمههای جوشان به خداست
باران، اثر نگاه دهقان به خداست
گفتم به گل عارض تو کار ندارد؛
دیدم که حیایی شررِ نار ندارد
با هر نفسم به یاد او افتادم
دنیا همه رفت و او نرفت از یادم